ونوس كوچولو در شیراز بدنیا آمده بود اما چونکه پدر ونوس یك پزشك بود
برای كمك به مردم نیازمند به بندرعباس رفته بودند تا پدرش بتواند به انها كمك كند.
از زمانی كه ونوس كوچك بود انها همیشه زمستانها در جنوب كشور بودند و در انجا زندگی می کردند
جنوب كشور همیشه هوا آفتابی است و هیچ وقت باران و برف نمی بارد.
در زمستان كه هوای همه جای كشور سرد می شد
تازه هوای بعضی از قسمتهای جنوب كشور خوب و قابل تحمل می شد.
تابستان گذشته، وقتی ونوس پنج ساله شده بود همراه پدر و مادرش با هواپیما به تهران آمدند
در آنجا به منزل عمویشان رفتند و تصمیم گرفتند چند ماهی مهمان انها باشند.
بعد از چند روز تصمیم گرفتند با ماشین عمو همگی به شمال بروند.
آنها همگی به شمال رفتند و چون دختر عموی ونوس، هم سن او بود
ونوس یک هم بازی داشت خیلی به آنها خوش می گذشت.
با هم در كنار رودخانه سنگ جمع می كردند و بازی می كردند
در كنار ساحل خانه های شنی می ساختند
شنا می كردند و از مسافرتشان لذت می بردند.
یك روز غروب هنگامی كه از جنگل بر می گشتند
هوا ابری شد و باران بارید
چون هوای شمال همیشه غیرقابل پیش بینی است و
حتی وسط تابستان هم باران می بارد
عموی ونوس كه در حال رانندگی بود
برای اینكه جلوی خودش را بهتر ببیند برف پاك كن ماشین را روشن كرد.
همه در ماشین مشغول گفتگو بودند
كه یكدفعه ونوس از مادرش پرسید : مادر اون چیه ؟
مادرش گفت : چی ؟
ونوس با دستهایش به شیشه جلوی ماشین اشاره كرد
و با تعجب پرسید : اونی كه جلوی شیشه ماشین تكان می خورد
یكدفعه توجه همه به شیشه پاك كن ماشین جلب شد
و همه از این سوال ونوس خنده اشان گرفت.
مادر ونوس با لبخند گفت: خنده نداره ، خوب دختر من تا حالا برف پاك كن ندیده .
آخه در بندر عباس تا حالا باران نباریده و ما هیچوقت از برف پاك كن ماشین استفاده نمی كنیم
آن روز همه چیز برای ونوس خیلی جالب بود .
خیس شدن زیر باران
جاری شدن آب باران در خیابان
صدای چیك چیك باران كه روی سقف سفالی می خورد
چترهای رنگانگی كه مردم در دستشان داشتند.
ونوس هم خیلی دلش می خواست یكی از این چترهای قشنگ داشته باشد
و از مادرش خواهش كرد تا یك چتر برای او بخرد.
مامان ونوس یك چتر قشنگ صورتی با خالهای سفید برای او خرید.
مسافرت تمام شد و آنها به شهرشان برگشتند
وقتی ونوس چترش را از چمدان در آورد،
به مامانش گفت : آخه اگه اینجا باران نباره من كی چترم را استفاده كنم؟
مادرش گفت : عزیزم تو اینجا هم می توانی چترت را استفاده كنی
چون آفتاب این جا خیلی شدید است
اگر تو از چتر استفاده كنی ، آفتاب تو را كمتر اذیت می كند
فردای آنروز ونوس با چتر قشنگش در خیابانهای آفتابی بندرعباس قدم می زد
و همه از دیدن این دختر كوچولوی خوشگل با چترش قشنگش لذت می بردند.
نظرات شما عزیزان:
ÈÑÓÈåÇ: داستان کوتاهداستان کوتاه کودکانهخلاصه داستان کودکانهداستان صوتی کودکانهداستان کودکانه صوتیکتاب داستان کودکانهداستان کوتاه برای ابتداییداستان خیلی کوتاه کودکانه